۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

به یاد لاله های سبز

 

هم آواز غزل هایم
دلم دریایی از خون است
حکایت های عشق ما و این میهن
حکایت های لیلاها و مجنون است
دمت گرم ای رفیق راه
تو هم دیدی که در قلب خیابان
در پناه واژه ی ایثار
شهیدی سنگری میساخت
و فریادش زمین و آسمانها را به هم میدوخت
که چون پروانه ای در عشق میهن
با خدا میسوخت
شهید قصه های سبز
دلش همرزم گلهای شقایق شد
میان لشکر اهریمنان شاید
خدا را دید و بی تردید عاشق شد
و ما آن لحظه فهمیدیم
از این ایمان کسی هرگز نمیکاهد
تو را ای نامسلمان با کدامین لحن باید گفت
ملت بت نمی خواهد
کجای قصه ی تاریخ ای مزدور
ظالم پای قدرت ماند
حکومت حفظ شد با زور
هنوزت نیست این باور
اثر دیگر ندارد
در میان مردمان ما
چماق و چوب و اشک آور
نمیبینی خداوند است یار ما
ستم های شما را هم
ورق زد روزگار ما
و تا روز شکست ظلم
پیکار است کار ما
قدمهای رهایی را
تو هم حس میکنی همرزم
که از وصف حضورت
عاجز است این نظم
رفیق روزهای سبز پاییزی
شجاعت پیش چشمان تو زانو زد
تو از ایثار لبریزی
میان شعله های خشم این اهریمن بی شرم
زدی دل را به دریاها
دمت یک بار دیگر گرم...

http://prisonpaper.blogfa.com/
انتشار در وبلاگ قبلی   18     آبان  88