۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

می کِشد همدلی تورا با من...


شعرها را به قعر چاه انداز!
شعر سرخی همی تراود باز
یاد سروی ز قلب او رویان
بر لبانش رشادت ابراز

هر چه اندیشه را بخوابانی،
نشترش گر زنی ،بمیرانی
یک تلنگر از عاشقی کافی است
زندگی بخشدُش ز نو آواز

قطره قطره هراس اگر ریزی
روی دفتر برای دفن سخن
با صداقت هر آن چه بستیزی،
کولی ِ واژگان کند ایجاز

شیهه ی تازیانه بیهوده است،
زاهدانه به ننگ آلوده است
تا که بوده زمان چنین بوده است،
مرگ گفتار،یعنی اُش آغاز

هر چه پتیاره تر شود دشمن
خون بپاشند گر به خاک وطن
می کشد همدلی تورا با من
تا به فردا ی روشن اعجاز

واژه بنگر هماره جان دارد،
حافظ و مولوی و ایرج را
نو چوان وطن که می خوانـُد
می گشاید به سـِّرشان بس راز

روی ضحاکِ فتنه تاریک است
روز اعدام ننگ نزدیک است
گوش کن که در هوا شعری
از نجابت رسیده بر ابراز

ویدا فرهودی
تابستان ۱۳٩٠
پاریس

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

پیغام ما از محبس اوین/شعر یک زندانی سیاسی خطاب به مردم سوریه


یکی از زندانیان سیاسی حامی جنبش سبز ایران که اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است، شعری را خطاب به مردم مبارز سوریه که این روزها سرسختانه برای دستیابی به دمکراسی و آزادی مبارزه می کنند، سروده و در حالی که دولتمردان سوریه بیرحمانه مردم را به خاک و خون می کشند، به آنان تقدیم کرده است .
او این شعر را از بند ۳۵۰ زندان اوین به هر دو زبان فارسی و عربی برای کلمه ارسال کرده است.نام این زندانی سیاسی تا زمانی دیگر در نزد کلمه محفوظ می ماند.این شاعر در بند در یادداشتی کوتاه که برای ما ارسال کرده، از همه کسانی که امکانش را دارند، درخواست کرده این شعر را از که پیغام یک زندانی سیاسی جنبش سبز در ایران به مردم دلیر سوریه است هرجور شده به دست مبارزان سوری برسانند.


پرچم سبز قیامتان
ای مردم دمشق
ای ساکنان حمص
ای اهالی لاذقیه و درعا و بانیاس
ای مردم حما
ای آشنای ما
ای شام
ای دلیر
ای کشور قیام
پیغام ما زمشهد و تهران و اصفهان
از مرکز تمدن ایران باستان
و زمحبس اوین
«
پیغام پایداری و رمز مقاومت»
فرمان قتل عام شما داده مستبد
اینک اسد نظاره گر جنبش شماست
اکنون چه می کنید ؟
تسلیم یا قیام ؟
ای وارثان خون شهیدان بی شمار
با خون پربهای شهیدان چه می کنید ؟
با ضجه های مادران شان چه می کنید ؟
آیا فریب دشمن خونخوار می خورید ؟
آیا فریب مرد ستمکار می خورید ؟
آیا به قاتلان مردان پاکباز
پاداش داده و تسلیم می شوید ؟
اینک دو انتخاب
در پیش رویتان
«
تسلیم یا قیام »
هیهات بر شما که به تسلیم تن دهید
یک ذره پایداری
لختی مقاومت
اینک نسیم فتح وزیدن گرفته است
از تونس و طرابلس
از شرق تاغرب
از جده تا دمشق
ما هم که پیر عرصه پیکار بوده ایم
هرگز به زیر بار ستمگر نرفته ایم
ما نیز چون شما
چشم انتظارلحظه فتح خجسته ایم
پیروزی شما مقدمه فتح ما بود
در انتظار فتح شما نشسته ایم
اینک صدای پای ظفر می رسد به گوش
اینک سفیر فتح شما می رسد زراه
در اهتزاز باد
پرچم سبز قیامتان

زندان اوین-بند ۳۵۰-زندانی سیاسی حامی جنبش سبز



ترجمه عربی :پرچم سبز قیامتان


من اسیر سیاسی فی ایران تقدم الی شعب السوری البطل
یا شعب دمشق
یاسکان حمص
یا اهل لاذقیه و درعا و بانیاس
یا شعب حما
یا معروف لنا
یا شام
یا بلد الثوره
ایها البطل
رسالتنامن مشهد و طهران و اصفهان
من مرکز ایران حضاره القدم
و من محبس اوین
رساله استقامه و دعوه مقاومه
ان باقتلکم الدیکتاتورقد امر
و الان الثعلب نظار حراکلم
ماذا الان تفعلون
«
استسلام ام القیام»؟
یا وارثین دما شهدا لاحصادلها
فی دم الشهدا الثمین ماذاستفعلون ؟
فی ضجیج امهات ماذاستفعلون ؟
هل حیله العدو المصاص للدما
و هل بخدعه الرجل الظالم تخدعون؟
هل لقاتلال رجال الاصفیا
تستسلمون ؟و تکافئون ؟
ها و خیارین امام عیونکم
«
استسلام ام القیام ؟»
و هیهات ان للاستسلام تخصعوا
ذره استقامه
قلیل مقاومه
هانسمه الفتح الان قادمه
من تونس و طرابلس
من الشرق و من الغرب آتیه
و نحن الشائبین فی ساحه الصراح
تحت ضغط الظالم لسنابخاضعین
نحن ایضا کما کم
عین علی ساحه الفتح السعید و ناطرین
ان انتصار کم
مقدمه فتحنایکون
و الان قدم صوت الظفر لاذن قد وصل
و الان فتحکم السفیر من المسیر قد وصل
فی اهتزاز ریح
حضرا رایه قیامکم قد وصل
من اسیر سیاسی فی ایران-تهران -اوین

علی سپاسی شعری برای 22 خرداد


من باز هم با دست خالی می روم بیرون
یک بار دیگر با همان عهد و همان پیوند

فرقی نخواهد کرد اگر با دست های تو
راه مرا در کوچه های شهر می بندند

من با تو در یک خانه ام ، در زیر یک سقفم
آنها ولی درد تو و من را نمی فهمند

من میروم تا باز آزادی شود آزاد
تو می روی تا باز آزادی شود در بند

من میروم اما امید باز گشتم نیست
تو باز می گردی از این پیکار فاتح مند

من اشک خواهم ریخت در باران اشک آور
تو نقش می بندد به لب هایت ولی لبخند

من با تو هم دردم دلیل دشمنی مان نیست
اصلا برادر جان ، برادر ها نمی جنگند
...
من میروم بیرون اگر چه خوب می دانم
سگ ها درون کوچه های شهر می گردند
.......
من بار دیگر می روم بیرون برای تو
تو بار دیگر میروی بیرون برای چند ...

هفت سین شعری برای همه داغدیدگان و دربندان سرزمینم ایران

رای همه مادران ایران " مادران عزادار " که بهار را با نگاه های خیره فرزندانشان که در قاب عکس نشسته اند آغاز می کنند ( به ویژه مادر محمد مختاری و صانع ژاله) . و برای همه خانواده هایی که چراغ خانه ی شان تاریکی زندان را روشن کرده است. دست های مهربانتان را می بوسم و این شعر را در منتهای فروتنی به روح بزرگتان پیشکش میکنم


سفره ی هفت سینمان امسال
روشن از آینه است و خیس از آب
سیب سرخی میان هر سفره است
یادگار " ترانه " و " سهراب "

مصرعی بی ردیف تا آخر

بر سر سفره جای تو امسال
سبزه ای از جوانه ی گندم
باز سبز کرده ایم ، یعنی تو
زنده ای در نگاه این مردم

گرچه در کوچه ها شدی پرپر

خون یاران سبز من جاری است
در همین بید تا ابد مجنون
تا بهاران به یادمان باشد
رقص زیبای دختری در خون

با لبانی به رنگ خاکستر

کوچه ها غرق عطر شب بو هاست
خانه را بوی سیب آکنده است
بغض نشکفته گلوگیری
پشت این لحظه های بی خنده است

ای خوشا گازهای اشک آور

بال پروانه های زیبا را
زخم کرده است تنگی پیله
باغ پروانه های خوشرنگ است
پشت هاشور ممتد میله

" انفرادی " ترین بهار را بنگر

سفره هفت سینمان کم کم
رنگ و بوی بهار می گیرد
با دعایی که " احسن الحالش "
از شما اعتبار می گیرد

ای بلند اختران خونین پر

نو بهار است و بلبلان بر شاخ
ما ولی داغ خامشان داریم
کین " افراسیاب " در دلها
سوگ سرخ " سیاوشان " داریم

آخر شاهنامه زیباتر

سال نو سال سبز آزادی است
سال تکثیر ِ گونه ی " سهراب "
سال روییدن " ندا " از خاک
سال اوج " ترانه " در مهتاب

سال آغاز رویشی دیگر