۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

این روزها شعری از هادی - م


اين روزها دروغ بجا، راست نابجاست    
كافر دوباره زاهد و ديندار، بي‌خداست
اينجا كجاست؟ عقل نماد جهالت است؟    
رسم و رسوم شهر چو آيين ناكجاست
از دين فروشي من و امثال من چه باك    
اينجا عقيده آينه‌ي حيله و رياست
شايد عبا به كافر و ديوانه مي‌دهند    
شايد هنوز گرگ، نگهبان ايل ماست
سلاخ‌هاي پست گمان پاسبان شدند    
اين رسم ارتقا و ترقي چه آشناست
اينجا چماق قاضي و ما متهم شديم    
در دادگاه شكوه و باتوم خون بپاست
وقتي كه كيميا همه را سحر مي‌كند    
انگار مس طلا و زر ناب بي‌بهاست
دور سر شكنجه‌گر شهر هاله است    
فصل‌الخطاب هم، نظر و رأي كدخداست
فرياد، نعره، آه دمارم در آمده است   
آزادي عقيده درست است يا خطاست؟
عادت نمي‌كنم به قفس، زجر مي‌كشم   
در پشت سبزي دل من درد و رنج‌هاست


انتشار در وبلاگ قبلی   11    دی    88