۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

سلام مزرعه



به تار و پود کشاندی تمام مزرعه را
و در ركوع نشاندی سلام مزرعه را

بر اين جماعت بى مقتداى گندم زار
مترسكانه كشيدى امام مزرعه را

در آمده است صداى كبوتر و گنجشك
كه داده اى به مترسك زمام مزرعه را

شبی که روشنی اش را به روزمان می داد
سیاه کرده چنین صبح شام مزرعه را

كنار حاشيه اش ياس و ياسمن ديدم
نکرده بود پر از بو مشام مزرعه را

تمام مردم ده اینچنین دعا کردند
جهان نظاره کند انهدام مزرعه را

رسيد نوبت قيچى زدن ، كه دار افتاد
و لوله كردى كم كم تمام مزرعه را

از دوستی ناشناس
انتشار در وبلاگ قبلی   19     آبان  88