۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

برای عاشورا از رضا راد


آتشی در دل یاران افتاد
 که ندارد سر خاموش شدن، دود شدن
 مژده میداد سحر
 ناگزیر است شب تیره به نابود شدن
 ای سفیران شب پاییزی
 ننگ بر بتکده و منبر و تمثال شما
 وای بر حال شما
 اگر این خشم فروخفته به فریاد آید
 چه بلایی به سر بانی بیداد آید
 رسم ما نیست درین مزرعه ی سبز
 درین بیشه، شغالی کردن
 از رهایی هیهات
 شانه خالی کردن
 با شهیدان غریب
 شوق آزادی بود
 داغ دیرین فراق
 زخمه های دل تنگ
 با شما چوب و چماق
 با شما تیر و تفنگ
 پیشه ی سبز دلان آزادیست
 ریشه در صلح و صفا دارد وهرگز، به خشونت نرود
 کار ما نیست شرف را به دو دینار حراجش بکنیم
 عشق را بفروشیم
 درد بی درمان را
 اشک تمساح بریزیم و علاجش بکنیم
 حرمتی داشت محرم ،که نگهدار نبودید شما
 ظهر عاشورا نیز
 تیر بر مردم معصوم گشودید شما
 باید از منزل ویرانه ی ما کوچ کنید
 چاره ای دیگر نیست
 آخرین حیله ی ارباب شما هم نگرفت
 دست آغشته به خون را، همگی پوچ کنید
 که به هر کوی و به هر منزل و بام
 عشق فریاد کشید:
 ماه خون است این ماه
 بیرق سرخ یزید
 سرنگون است این ماه



رضا راد

انتشار در وبلاگ قبلی   9    دی    88