۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

شعری برای صانع ژاله شهید 25 بهمن 89 از فاطمه شمس


شهید سبز : صانع ژاله


ای ژاله ژاله ژاله پر از خون دو بال تو
افتاده از نفس قلمم در خیال تو

می‌خواستی که باز بباری بر این کویر
سخت است مرگ تلخ و عبور محال تو

پنجاه و هفت... نام تو تکرار شور بود
میدان، دوباره سرخ و چه خوب است حال تو

پرواز کن، عبور کن از این کویر پست
این خاک نیست لایق نام زلال تو

دزدان رای و پرچم و تابوت و آفتاب
دزیده‌اند پیکر همچون غزال تو

ای اسب چست و چابکِ اینک گسسته یال!
کرکس نشسته بر تن بی‌جان و لال تو

دستش شکسته باد، کمانش شکسته باد
دستِ حرامیانِ به صید حلال تو

تقویم‌ها اگر چه دروغند و مرگ‌بار
اما چه خوب آمده این بار فال تو

پنجاه و هفت… بهمن هشتاد و نه… هنوز
هر روز، روز رفتن و هر سال، سال تو