۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

ترانه ای از سیامک

یه روز این پیچک سبز، تورو پایین میکشه
عاقبت دشمن مردم، طعم مرگو میچشه

مرگ برگ ترس نداره، وقتی ریشمون تو خاکه
قصد آزادگی داریم، قلبامون زلال و پاکه

مارو از قفس نترسون، ما که آروم نمی گیریم
دیگه مثل یه غریبه، توی خونه نمی میریم

تو با این گوله سربی، روی ما اثر نداری
هنوزم از اتحاد و خشم ما خبر نداری

دوباره یه روز برفی، سبزی جنگلو میگیره
توی سرمای زمستون، تن ظالمت میمیره


انتشار در وبلاگ قبلی 22 شهریور 88