۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

سوختن

درد داري، به تو لب دوختن آ موخته اند
به تو در مدرسه ات سوختن آموخته اند
زخم اي كاش در اين مرحله تركت بكند
درد داري و كسي نيست كه دركت بكند
سرِ تو گرم از آتش، سرِ تو گرم از دود
خلق:سرگرمِ ضريحي كه النگوي تو بود
... چشمِ اميد به اين خلق چرا ميدوزي؟
خلق: سرگرمِ خرافه ست نه اتش سوزي
خلقِ : به نانِ جو و سيريِ امشب راضيست
خلق: سرگرمِ تو ، نه ، گرمِِ سياست بازيست
درد داري و كسي نيست به دادت برسد
بودنِ درد قرار است به عادت برسد
لال باشم اگر از داغ تنت ننويسم
ننگ بر من اگر از سوختنت ننويسم
بغض در لهجه ي نطق قوي ام افتاده ست
آتش از مدرسه در مثنوي ام افتاده ست
قصه سوختنِ مدرسه ها تكراريست
آتشي بوده كه بر شانه مردم جاريست
آفت از هدفونِ جهل است كه در گوش شماست
مارضحاك (خرافه ست) كه بر دوش شما ست
، ،
بغضم اندازه يك باغ شكفتن دارد
درد با مردمِ بي درد چه گفتن دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟