۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

خسته از انقلاب میگذرم - میثاق بنی مهد



خسته از انقلاب مي گذرم
خسته از كوچه هاي چرك و سياه
از خطوط ِ كثيف ِ شسته به خون
خسته تا كوي / كوي دانشگاه
 
خسته از جاده هاي تكراري
خط پل ها / چراغ / آذينها
خنده هاي تقلبي در قاب
سينما / كافه ... پمپ بنزينها
 
خسته از چشمهاي وغ زده ات
خسته از نطقهاي قحط  ِ شعور
خسته از روزهاي بي اسلام
خسته از سالهاي بي جمهور
 
خسته از انفجار توي سري
از تفنگي كه رو به رو مي زد
از غم زجه هاي مردي كه
دخترش دائما گلو مي زد
 
پيش رو دود و گاز اشكاور
پشت سر جاده هاي سمت جنون
زير پا يك زمين صاف / دروغ
روي سر بوغهاي تلوزيون
 
مي شمارد درون شيشه كسي
برگه هاي قبول و باطل را
صندوق از فرط راي مي گيرد
بوي باطوم وگاز فلفل را
 
خسته از انقلاب تا سر خوش
مانده از ازدحام مي گذرم
سمت الله و اكبر مردي
از دم پشت بام مي گذرم
 
چكمه هاي درشت منتظرند
در يگانهاي چوب و ميل / كتك
توي ون هاي قرمز شهري
عازم كمپ / كمپ كهريزك
 
ساعت صفر مي شود همه جا
خون شتك مي زند درون حباب
دختري شكل عكس مي ميرد
افقي مي شود تن ِ " سهراب "
 
خسته از انقلاب / سيصد بار
از " ندا " تا "امير" مي ميرم
خودكشي مي كنم درون خودم
بوي باروت و تير مي گيرم 

******
میثاق ُ ۱ شهریور ۱۳۸۸ بی خورشید در وبلاگ خلوت شعر من

انتشار در وبلاگ قبلی 21 شهریور 88