۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

کار سپید مریم حقیقت



خوب یا بد فرقی نمیکند من به کسی رای میدهم که تو بخواهی

مشکل من چادری نیست

که از سرم کشیده ای

درد من از سطرهایی است که

نقطه چین شده ام

تا حرفهایم را که بالا می آورم

روی صورت ارشاد تف شوم

وخط بخورم از تمام مجوزها

که

دوست دارمت

*

متورم شده ام

تب که دارم

25%
عقب نشینی میکنم

از کوچه

به خیابان میریزم

با گشتهایی که کشف نکرده اند دلم را

که تو خود حجاب خودی................

*
حافظیه از حافظه ام بالا می آید

عشق لای همین مقرنس ها دفن شده است

و

دستهایم همدردی لبانی را می طلبد

که

.

.

.

سکوت کرده اند



تا من نجیب ترین زن ایران باشم

حتی وقتی روسریت را باد برده باشد

که سابقه ی سرخ زبانت

پرونده ی سبز زندگیت را مهر کرده

تا گناهکار طبیعی باشم

وفوت کنم به تمام نه هایی که ترور/ کرده اند شخصیتم را

تا خودسانسوری کنم

شانه هایت رانه

[
که دیگر برای گریه کردن دیر است]

لبهایت را به من بده

تا فریادت کنم

به تمام زبانهای دنیا

سبز می نویسمت

آزادی

***
در این وبلاگ

انتشار در وبلاگ قبلی 8 شهریور 88