۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

برای ندا و مسعود باستانی عزیز از ا.ز.ل



برای مسعود باستانی عزیز که ایستاده است

تو ایستاده ای
و می بینی ما را
از پشت این عکس ها
که تو را می بینیم
در بیدادگاه
.
چشم ها ی تو
دو کاسه خون
نگاه تو اما دریاست
.
تو ایستاده ای
و آن چشم ها پرواز می کند
.
تو ایستاده ای
ما خم می شویم
قامت قلم ت دریا
کلامت جوهر دارد
.
تو ایستاده ای
و می دانی ما
انگار سیل آمده باشد
ما را برده باشد
در اندوه تو
و چشم های ما
که بارها باریدند
در آن عکس های غمگین سیاه
در این بیداد گاه

جا مانده است
.
می بینیم
تو در برابر آن ها
ایستاده ای

10/6/ سال بد
ا.ز.ل

**********
نگاه تو
خون - گریه می شود
فریاد نمی زنی اما
باور نکرده ای تو که مرگ
همین صیاد خرد و پیر باشد
با منقار کژ و کریه اش
پلیکان پیری که نمی داند
تو ماهی سیاه کوچکی*
و اینبار
خنجر ِ توفانی را بلعیده است
.
توفانی در نگاه تو بود
حقارتی در دام صیاد
.
جا پای تو را می جوید
مرگ
تا جاودان شود
.
هزار ماهی کوچک
رد نگاه تو را می گیرند
تا توفان می روند
با خنجر سرخی در دست
«ندا»ی نامی بر لب
و زندگی
در
نگاه شان
.
* اشاره به داستان "ماهی سیاه کوچولو" اثر جاودانه صمد بهرنگی، که مبنای نگاه این شعر قرار گرفته.

نقل از وبلاگ خانه شعر


انتشار در وبلاگ قبلی 19 شهریور 88