۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

حریق سبز - امبر ساقریچی رها


تقدیم به آنان که به جرم اندیشه های سبزشان بی گناه با ظلم تبر در خون نشستند اما خاطرۀ پرواز را در ذهن قفس تداعی کردند

حریق سبز

پرنده مرگِ پروازت مبارک
تو قلب آسمون مردونه مُردی
نترسیدی از آماجِ گلوله
به رویای رهایی سر سپردی

منم شوق پریدن دارم امّا
دوباره آسمون درگیرِ مرگه
شقایق حارسِ اندیشۀ ماست
که دامنگیرِ رگبارِ تگرگه

نه تنها رأیِ ما رو پس ندادن
به ما گفتن یه مُشتی خارو خاشاک
به خونِ گرم و گلگونِ تو سوگند
که مارو می کنیم از دوشِ ضحّاک

اگرچه این جهنّم خیلی وقته
به جرمِ عاشقی دل می سوزونه
تو زندونم ولی قسمت نباشه
نمی مونه کسی بی آب و دونه

دلامون پَرپَره امّا هنوزم
تو قلبِ خاکِ ایران ریشه داره
به پروازت قسم تا صبحِ صادق
نفسها ضامنِ این انفجاره

حریقِ سبزِ این رویش تو بودی
قفس پوسیده از تأثیرِ خونت
به ایمانِ تو ظلمت رو گرفته
چه موجی داده دریایِ جنونت

بخواب آروم سحر نزدیکِ اینجا
که پروازِ تو آغازِ دوبارس
شبای سرد و نمناکِ اسارت
هنوزم غرقِ تکبیرِ ستارس

پرنده مستِ آوازت مبارک
شرابِ این شهادت بی اثر نیست
خدایِ ما نگاهش بر زمینه
نهالِ اشکِ مادر بی ثمر نیست

اگه جرمه همین چند خط نوشته
من عمری مجرمم با بی خیالی
قلم آیینۀ قلبِ ـ رهاـ شد
به لطفِ انقلابِ بی سؤالی

امیر ساقریچی / رها
انتشار در وبلاگ قبلی   18     آبان  88