۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

غزلی ندا و ترانه و همه دختران سرزمین من

 
ای دختر دو پيرهن سرخ روزها
خون می چکد زمملکت گل هنوزها

ای مولوی ترين شب چشمان قونيه
اين شمس مرده کيست به شهر تموزها

گردآفريد هرچه دلاورترين تبر
بشکن صف هزاره ی ديرين قوزها

پا بر رکاب کن تو به جای برادرت
وقتی که مانده در وطنت رد پوزها

حرفی بزن زتازه ترين حجله ی زمين
ای نوعروس شيهه و شمشير و سوزها

وقتی که دود می دمد از زلف دختران
يعنی : غريب مانده سلام سروزها

گيسو خشاب کن و تفنگی به شانه زن
ای دختر دو پيرهن سرخ روزها

پيام سيستانی

انتشار در وبلاگ قبلی   10 آبان  88