۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

شعری برای خسرو آواز ایران


شعر پیش رو برگ سبزی است تحفه درویش برای خسرو آواز ایران استاد محمد رضا شجریان به پاس بزرگواری و جوانمردی ایشان
و جوابی برای یاوه گویی های بیگانگانی که حنجره آشنای استاد شجریان را حلقوم بیگانه می خوانند .

صدای تو  سنگ بنای سيَلك است
دیواری از هگمتانه
صدای تو نقشی است بر جسته در نقش رستم
ستونی است در تخت جمشید
صدای تو لوحی سفالی است ، جامانده از فتح بابل
پیام آور آشتی
در دل تیره و تار  تاریخ
صدای تو میراثی از روزهای درخشان این سرزمین است

****

صدای تو بازو به بازوی رستم
گذشته است از هفت خوان پلیدی
و در چشمه ی پاك رویین تنی ، شسته تن را
صدای تو هم گام آرش
رسیده است تا قله با شكوه دماوند
وانگاه بر بال تیری ،
نشسته است بر ساق گردوی پیری
كه امروز سر مرز ایران زمین است

***

صدای تو غمنامه ی لای لای زنانی است
كز سوگ سرخ سیاووش
خواندند پنهان و خاموش
بالای‌ گهواره ی كودكانشان
كه این داغ هرگز نگردد فراموش
 صدای تو پژواك پیچیده در بیستون است
وقتی كه فرهاد
با تیشه اش می تراشیده در سینه ی كوه
شیرین خود را به تلخی
صدای تو یاد آور یاد هایی چنین آتشین است

****

صدای تو خاكستر پرده های بلندی است
با نقش های زراندود
یاد آور آتش و دود
در شعله های هجوم سكندر
صدای تو آن خسروانی سرود است
جامانده از روز های شكستن
در آشوب بنیان برانداز تازی
صدای تو آواز شور است
در مویه های زنان نشابور
هنگام بیداد چنگیز
صدای تو تنها پناه بلایی‌چنین سهمگین است

***

صدای‌تو لحن غرور آفرین حماسه است ، در شاهنامه
بیان ظریف رباعی است در روح خوش باش خیام
و سوزی كه آتش كشیده است در خرمن پیر بلخی
صدای تو  آْواز عشق است
در تار و پود غزل های سعدی تنیده
و رندانه ها یی كه چون روح در شعر پر شور حافظ دمیده است
صدای تو تلفیقی از نغمه هایی چنین دلنشین است
آری صدای تو این است

*****


انتشار در وبلاگ قبلی   15     آبان    89