۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

شعری از ا.ز.ل برای زندانیان اوین


سهم یارانه من را می شود یک پتو بخرید برای مسعود باستانی، چایی بخرید برای ساسان آقایی، دو سیخ کوبیده برای کیوان مهرگان، قرص سر درد برای رضا تاجیک و یک بالاپوش گرم برای نسرین وزیری؟ می شود؟
تقدیم به روزنامه نگاران زندانی، که بیگناه ترین بیگناهان هستند



مسعود باستانی سردش است
زمستان دره‌ی اوین آخر
سردتر است
برایش پتویی می‌خریم
بیشتر
نمی‌خواهد و بی‌نیاز است

ساسان آقایی سیگار نمی‌کشد
حرف مفت نمی‌زند
چایی می‌خورد فقط مرتب
برایش چایی می‌بریم
از لاهیجان سبز
تا دره‌ی سرد و یخ بسته‌ی اوین

کیوان مهرگان
فرزند ایران
کوبیده‌های خیابان بهار را دوست دارد
خاطره‌ای مطبوع تا بگذرد این زمستان اوین
برایش کباب می‌بریم

نسرین وزیری مقاوم است
می‌دانیم
قبای افتخاری می‌خواهد
یک بالاپوش گرم
تا آخر این زمستان

ما یاران جا مانده
جدا مانده
افسوس نمی‌خوریم
تنهایی سخت است
اما
یاران ما هم تنها نیستند
قلب کشوری با آن‌هاست
با روزنامه نگارهای زندانی
بهمن و عماد و علیرضا و بهرنگ و رضا
مهدی و محمد و علی و مهسا
احمد و خلیل و مصطفا
عیسا و منصوره و ماشالله
آروین و مزدک و کیوان و پریسا
سعید و روزبه و نادر و کوهیار
بدری و جواد و حسین و شیوا

یاران ما
تنها نبوده و نیستند
برایشان امید می‌بریم و عشق
از ایران همه‌ی ایرانی‌ها
تا سیاه دره‌ی سرد اوین

می‌دانی مهدی جان
و تو می‌دانی...

در این وبلاگ

انتشار در وبلاگ قبلی   6    بهمن   88