۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

شعری از خس و خاشاک


   
با درود به شما و همه سبزانديشان ايران آزاد، پنجمين شعر خود را تقديم به نهضت سبز ايران مي كنم. پيروز باد نهضت سبز ايران

**********

دل آيينه غمين بود، نمي دانستم
عشق ويرانه نشين بود، نمي دانستم

مزرعه پر شده بود از علف هرز ولي
فصل هم فصل وجين بود، نمي دانستم

خاك از خون جوانان وطن رنگين بود
قمري عشق حزين بود، نمي دانستم

خشكسالي شده بد چيره و دشمن و دروغ
پند كورش چه وزين بود، نمي دانستم

آنكه يك عمر سخن هاي خدايي مي گفت
خود شيطان لعين بود، نمي دانستم

كشتن و بستن و تهديد، تجاوز و دروغ
معني تازه دين بود، نمي دانستم

پاكي و راستي و عاطفه و زيبايي
پشت ديوار اوين بود، نمي دانستم

اهرمن بار دگر كاخ نشين بود و امير
توي گرمابه فين بود، نمي دانستم

گرچه ضحاك به سر داعيه قدرت داشت
ليك بيچاره ترين بود، نمي دانستم

خيره در حسرت يك فصل دگر بودم ليك
همه قصه همين بود، نمي دانستم

 
ارادتمند: خس و خاشاك...

انتشار در وبلاگ قبلی   2    اردیبهشت   89