۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

برای شیران در بند


شعری برای محمد نوری زاد و همه آزادگان دربندی که ابهت اقتدار گرایان را به سخره گرفتند و زندان بانان دژخیم خود را با استقامتشان به زانو در آوردند ، شیر مردانی که آبروی فردای نسل ما هستند .

چه بیم از سوختن او را که دریا  در نهان دارد
چو ققنوس آتشی سوزان به جای آشیان دارد

شغالان را که می تازند در انبوه این جنگل
بگو این بیشه شیران فراوان در میان دارد

مبین این کوه را آکنده از برف است تا زانو
که امواجی گدازان در دل آتش فشان دارد

و بی تابانه این دریای نا آرام توفان زا
هوای توفتن بر زورقی بی بادبان دارد

امیدی نیست این کشتی نشینان را از این طوفان
که هردم کوه موجی تازه با خود ارمغان دارد

تو ماندی درگلوی مرغ ماهیخوار تا دانست
که ماهی با همین نرمی هزاران استخوان دارد

شگفتا این پلنگ پیر هر شب بر سر بامش
خیال چنگ اندازی به ماه آسمان دارد

و فردایی که با این مژده خورشید از زمین روید
که سارا مثل دارا در میان سفره نان دارد

و در تاریخ می خوانند نسل سر بلندی را
که در چنگال دژخیمان هزاران قهرمان دارد



انتشار در وبلاگ قبلی   21     آذر    89