۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

دو شعر از آذین



به سلامت ای سبزترین
و آنگاه که نگاهت به آتشمان کشاند
و آنگاه که آفتاب وجودش را در پای تو ریخت
در تمام سلولهامان ندا پیچید که
سهراب کشی تا چند؟
و ما به امید ربناهای مستجاب شده
هر روز سبز شدیم
از دیروز تا امروز
و جوانه میدهیم مدام
تا فرود رهایی
و تا فراز عدالت
...
از سهراب کشان دیروز
تا سهراب کشان امروز ...

به آزادگان ایران زمین و همه ی آنان که در بند ندای آزادی سر داده اند:

تب جوانه کجا تیشه ی تباه کجا
به حکم الکن زندان تن سیاه کجا
و ضربه های شنیع شکنجه های شگرف
به قد و قامت یک نسل بی گناه کجا
میان اینهمه آیینه های شسته و پاک
حضور کور کجا فرصت نگاه کجا
هجوم حادثه هایی که از فضای جنون...
و قصه های ناب غریبان بی پناه کجا
دروغ و هاله ی نور و هزار نور افکن؟
خیال خام کجا فهم اشتباه کجا
پیام سبز تو در خاطر زمان پیچید
و اعتراف سرخ تو در متن دادگاه کجا
در انحنای سیاهی زمین به خود می گفت
که شب کجا و سپیدی صورت پگاه کجا
.... و صبح که شد من به یاد آوردم:
"چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا"
آذین


انتشار در وبلاگ قبلی 29 مرداد 88