رسید لحظه دیدار و باز هم مستی
دوباره مرغ غزلخوان دیگری هستی*
دوباره با گل صدبرگ آرزوی وصال
ز دستهای کبود دو صدخزان رستی
به یمن صبر سپید سه ماه تاریکی
تو آن کبوتر سبزی که از بلا جستی
هزار و یک شب عشقی شدی که پنجره را
بروی زشت و کثیف سیه دلان بستی
و با تمام خودت تا شروع آزادی
دویدی و ننشستی و سینه را خستی
قسم به آینه های زلال آزادی
که فاطمه تو به زندان عشق پا بستی
و باز قصه ی ما خوش به سر رسید وهنوز
کلاغ پیر شرارت به خانه اش نرسید...
* بیت نخست از این بیت فاطمه شمس گرفته شده:
رسید لحظه دیدار و باز من مستم
دوباره مرغ غزل خوان دیگری هستم
*********
شادباش برای فاطمه شمس به خاطر آزادی محمدرضا جلایی پور
*********
شعر از آذین در این وبلاگ
انتشار در وبلاگ قبلی 22 شهریور 88