آتشی در دل یاران افتاد
که ندارد سر خاموش شدن، دود شدن
مژده میداد سحر
ناگزیر است شب تیره به نابود شدن
ای سفیران شب پاییزی
ننگ بر بتکده و منبر و تمثال شما
وای بر حال شما
اگر این خشم فروخفته به فریاد آید
چه بلایی به سر بانی بیداد آید
رسم ما نیست درین مزرعه ی سبز
درین بیشه، شغالی کردن
از رهایی هیهات
شانه خالی کردن
با شهیدان غریب
شوق آزادی بود
داغ دیرین فراق
زخمه های دل تنگ
با شما چوب و چماق
با شما تیر و تفنگ
پیشه ی سبز دلان آزادیست
ریشه در صلح و صفا دارد وهرگز، به خشونت نرود
کار ما نیست شرف را به دو دینار حراجش بکنیم
عشق را بفروشیم
درد بی درمان را
اشک تمساح بریزیم و علاجش بکنیم
حرمتی داشت محرم ،که نگهدار نبودید شما
ظهر عاشورا نیز
تیر بر مردم معصوم گشودید شما
باید از منزل ویرانه ی ما کوچ کنید
چاره ای دیگر نیست
آخرین حیله ی ارباب شما هم نگرفت
دست آغشته به خون را، همگی پوچ کنید
که به هر کوی و به هر منزل و بام
عشق فریاد کشید:
ماه خون است این ماه
بیرق سرخ یزید
سرنگون است این ماه
رضا راد
انتشار در وبلاگ قبلی 9 دی 88