به تار و پود کشاندی تمام مزرعه را
و در ركوع نشاندی سلام مزرعه را
بر اين جماعت بى مقتداى گندم زار
مترسكانه كشيدى امام مزرعه را
مترسكانه كشيدى امام مزرعه را
در آمده است صداى كبوتر و گنجشك
كه داده اى به مترسك زمام مزرعه را
كه داده اى به مترسك زمام مزرعه را
شبی که روشنی اش را به روزمان می داد
سیاه کرده چنین صبح شام مزرعه را
سیاه کرده چنین صبح شام مزرعه را
كنار حاشيه اش ياس و ياسمن ديدم
نکرده بود پر از بو مشام مزرعه را
نکرده بود پر از بو مشام مزرعه را
تمام مردم ده اینچنین دعا کردند
جهان نظاره کند انهدام مزرعه را
جهان نظاره کند انهدام مزرعه را
رسيد نوبت قيچى زدن ، كه دار افتاد
و لوله كردى كم كم تمام مزرعه را
از دوستی ناشناس
انتشار در وبلاگ قبلی 19 آبان 88