۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

او بی گناه بود



او بی گناه بود...

می دید قتل عام غزل را به جرم عشق

اعدام غنچه را به دست باد

این بود جرم او،ترانه بی گناه بود

میگفت اعتراف شقایق به قتل عشق

یعنی زوال گل

یعنی جنایتی علیه نور

یعنی قبول اینکه کوچه های آشنا

افتاده است دور،مانده است سوت و کور

نفرین به زندگی که جز عبث نمی سرود

او بی گناه بود،خدایا ترانه بی گناه بود

امروز یاد او

بیدار باش قافله ی سبز پوش ماست

نوری به وسعت نگاه او،

شوری به بلندای امتداد راه او

بر روی دوش ماست

ما ایستاده ایم خواهرم

ما بر طلوع صبح رهایی، طلوع عشق

همچون تو مومنیم خواهرم

همچون تو عاشقیم

ما تا اذان عشق ، تاسحر،

همچون تو به دنبال شمیم شقایقیم

فریاد میزنیم

آتش به پای خرمن بی داد میزنیم

خواهر تو از قبیله ی غربت جدا بمان

پیش خدا بمان
ما نیز می رسیم...



نقل از وبلاگ :prisonpapers.blogfa.com




انتشار در وبلاگ قبلی 29 مرداد 88