۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

شعری از رهام آزاد


شعری تقدیم به همه ی زندانیان سیاسی که بیگناه گرفتارند
و تقدیم به کشورم که داغ جوان بسیار دیده است


در تو جوانه شروع یک طوفان
در تو غزل بهانه ی یک درداست
در تو زمین خوب من
ای خاک جاودان
یک همنفس اسیر شب سرد است
یک همنفس که خسته از این انتظار بود
یک همنفس که خسته از این جانیان پست
یک همنفس که به تن جای زخم داشت
از خنجر شبانه ی این گرگ های مست
اینک زمین خوب من
ای خاک جاودان
این همنفس سرود وطن خوانده
در حسرت رسیدن آزادی
تنها میان ظلمت شب مانده
اینک زمین خوب من
ای باغ بی خزان
این همنفس بهانه ی بیداریست
تنها میان غربت این زندان
چشم انتظار رستن آزادیست

*******
ای مرد منتظر
آیا
گل های سرخ را
بر خاک دیده ای؟
این سرخ جامگان
قد می کشند تا افق خون
گردن فرازتر
از تمام درختان
رنگین تر از تمام بهاران
پر بها تر از باران
این سرخ جامگان
پیراهن شهید به تن دارند
ای مرد منتظر
آیا
تو گرمی خون را
بر خاک دیده ای؟
آیا تو دیده ای
کز سینه ی گل سرخی
هزار لاله بروید؟
و چشمهای بسته ی سروی
هزار شعله برانگیزد؟
آیا هنوز هم
در انتظار آمدن خورشید
از مشرق جهان شب زده ماندی؟
ای چشم های منتظر
ای دستهای بسته ی پردرد
فردای این زمستان
گلهای سرخ پاک
-پیراهن شهید به تن-
قد می کشند تا افق خون
فردای این زمستان
یادآور طلوع رهایی ست

رهام آزاد

انتشار در وبلاگ قبلی  31 مرداد 88