وقتی خیال سبز تو می آید،
ساعت
جنون سرعت می گیرد
و نبض لحظه تند تر از پیش می زند.
شب سرخ می شود
و ماه خواب ِ نقره ای اش را
چون طاقه ی مرصع ِ اکلیل
روی سکوت ِ جاده ی شیری
می گسترد.
****
اینک،
قندیلهای سبز ستاره
در آسمان سرخ " مرنجاب"*
و " چاه دستـکَن"،
درساحل "جزیره ی سرگردان"
چشم انتطار جوشش اکسیر آب.
****
آنسویِ روشنایی،
باغ ِ عبوسِ شب زده،
ناگاه
از مرگخوابِ کابوس
بیدار می شود
شب، آستان ِ بوسه و دیدار می شود
و درسکوت باغچه،
گلهای یاس
جرعه ای از عطرِ ماه را
در گرمی نگاه تو می نوشند.
****
تو،
منشور هفت رنگ امیدی
مفهوم نور
شور
بلورِ غرور
در روزهای ابری تنهایی
در روزهای تلخ
که باران
غروب را
تاریک،
و سایه ها را نزدیک،
نزدیک
نزدیک می کند.
تو آفتاب را
با نرمی نگاهت
در بغض تلخ پنجره می ریزی
واشک سرد پنجره را پاک می کنی
****
اکنون،
تاریخ خسته است
و پلک سبز پنجره ی روشن
درازدحام کوچه ی بن بست
در انتظار صبح گشایش
نشسته است.
نامت،
زیبا ترین ترانه ی تاریخ است!
***
"مرنجاب"، "چاه دستکن" و "جزیره ی سرگردان" نقاطی ازکویر، نزدیک کاشان
انتشار در وبلاگ قبلی 6 تیر 89